منتظران ظهور

پیوندها

۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

برافروختن آتش بر روی هیزم و روشن‌کردن فشفشه، از رسوم جاافتاده در جشن چهارشنبه‌سوری است.

چهارشنبه‌سوری یکی از جشن‌های ایرانی است که در شب آخرین چهارشنبهٔ سال (سه‌شنبه شب) برگزار می‌شود.

در شاهنامهٔ فردوسی اشاره‌هایی درباره بزم چهارشنبه‌ای در نزدیکی نوروز وجود دارد که نشان‌دهندهٔ کهن بودن این جشن است. مراسم سنّتی مربوط به این جشن ملّی، از دیرباز در فرهنگ سنّتی مردمان ایران زنده نگاه داشته شده‌است.[۱]

واژهٔ «چهارشنبه‌سوری» از دو واژهٔ چهارشنبه — نام یکی از روزهای هفته — و سور به معنای عیش و عشرت ساخته شده است[۲] طبق آیین باستان در این رو آتش بزرگی بر افروخته می شود که تا صبح زود و برآمدن خورشید روشن نگه داشته می‌شود[۳] که این آتش معمولاً در بعد از ظهر زمانی که مردم آتش روشن می‌کنند و از روی آن می‌پرند آغاز می‌شود و در زمان پریدن می‌خوانند: «زردی من از تو، سرخی تو از من». این جمله نشانگر مراسمی برای تطهیر و پاک‌سازی مذهبی است که واژه «سوری» به معنی «سرخ» به آن اشاره دارد.[۴] به بیان دیگر مردم خواهان آن هستند که آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلاتشان را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی و نیرو به آنها بدهد. چهارشنبه‌سوری جشنی نیست که وابسته به دین یا قومیّت افراد باشد و در میان بیشتر ایرانیان رواج دارد.

در سال‌های اخیر، رسانه‌های ایران توجّه زیادی به خطرات احتمالی ناشی از استفاده از مواد آتشزا و انفجاری نشان می‌دهند.[۵]




پیشینه

یکی از جشن‌های آتش که در ایران باستان برای پیش درآمد یا پیش‌باز نوروز برگزار می‌شده و آمیزه‌ای از چند آیین گوناگون است، جشن سوری بوده‌است. سوری به یک چم (معنی) سرخی است و اشاره به سرخی گل است که در این روز می‌افروخته‌اند. در تاریخ بخارا آمده‌است:

چون امیر سدید منصوربن نوح به ملک نشست، هنوز سال تمام نشده بود که در شب سوری چنان که عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند.

این آتش را در شب سوری که هم‌زمان با روزهای «بهیژک» یا «پنچهٔ دزدیده» بود برای گریزاندن سرما و فراخوانی گرما، آن هم بیشتر بر روی بامها می‌افروختند که هم شگون داشته و هم به باور نیاکانمان، تنورهٔ آتش و دود بر بامها، فروهر درگذشتگان را به خانه‌های خود رهنمون می‌کرده‌است.

به دیگر سخن این آتش‌افروزی بر بام خانه‌ها، آخرین گام از آیین‌های گاهنبار پنجه یا ده روز پایان سال است. این ده روز را ده روز فروردیان یا فروردیگان می‌گویند که دربرگیرندهٔ پنجه کوچک (پنج روز نخست-اشتاد روز تا اناران- از ماه اسفند در گاهشماری زرتشتی، برابر با بیست و پنجم اسفند ماه بنا به گاهشمار رسمی کشور) و پنجه بزرگ (پنجهٔ دزدیه، پنج روز پایان سال) می‌باشد.[۶]

چند روز پیش از نوروز مردمانی به نام آتش‌افروزان که پیام‌آور این جشن اهورایی بودند به شهرها و روستاها می‌رفتند تا مردم را برای این آیین آماده کنند. آتش‌افروزان، زنان و مردانی هنرمند بودند که با برگزاری نمایشهای خیابانی، دست‌افشانی‌ها، سرودها و آوازهای شورانگیز به سرگرم کردن و خشنود ساختن مردمان می‌پرداختند؛ آنها از هفت روز پیش از نوروز تا دو هفته پس از نوروز با پدید آمدن تاریکی شامگاه، در تمامی جایهای شهر و ده آتش می‌افروختند و آن را تا برآمدن خورشید روشن نگاه می‌داشتند. این آتش، نماد و نشانهٔ نیروی مهر و نور و دوستی بود. هدف آتش‌افروزان برگرداندن نیروی فزاینده و نیک به مردمان برای چیره شدن بر غم و افسردگی بود. همین هدف مهمترین دلیل برپایی جشن سده در میانه زمستان هم هست.[۷]

آیین آتش‌افروزی پیش از نوروز به گونه‌های دیگر در نزد مردمان دیگر کشورها نیز پدیدار می‌شود، آریاییان قفقاز هنوز در این شب هفت توده آتش می‌افروزند و از روی آن می‌جهند. بنا به آیینی کهن در سوئد، شبی را که «والبوری» خوانده می‌شود به عنوان آغاز بهار می‌شمارند و در آن آتشی بزرگ افروخته و پیرامون آن به جشن و شادی می‌پردازند. همچنین نمونه دوردستی از آتش‌افروزی نوروزی را در نزد مردم روستاهای جنوب کشور رومانی گزارش کرده‌اند.

آیین آتش‌افروزی تا روزگار ما بر جای مانده و نام «چهارشنبه سوری» بر خود گرفته‌است. در ایران باستان بخش‌بندی هفته به گونه امروزی (شنبه تا پنجشنبه و جمعه) نبوده و در گاهشماری ایرانیان هر یک از ۳۰ روز ماه نامی ویژه داشته‌است (امرداد، دی بآذر، آذر، …، سروش، رشن، فرودین، ورهرام،... ، شهریور، سپندارمزد، خورداد و..). «هفته» ریشه در ادیان سامی دارد، که باور داشتند خداوند، جهان را در ۶ روز آفرید و روز هفتم به استراحت پرداخت و آفرینش پایان یافت؛ و از همین رو روز هفتم را به زبان یهودی شنبد یا شنبه نامیده‌اند که به معنی فراغت و آسایش است. بخش‌بندی روزها به هفته از یهود به عرب و از اعراب به ایرانیان رسیده‌است. اعراب دربارهٔ هر یک از روزهای هفته باورهایی داشته‌اند؛ برای نمونه اینکه چهارشنبهٔ هر هفته روز شومی است.[۸]





جشن مبارزه با تاریکی

جشن «سور» از گذشته بسیار دور در ایران زمین مرسوم بوده‌است که جشنی ملی و مردمی است و «چهارشنبه سوری» نام گرفته‌است که طلایه‌دار نوروز است.[۹]

در ایران باستان در پایان هر ماه جشن و پای‌کوبی با نام سور مرسوم بوده‌است و از سوی دیگر چهارشنبه نزد اعراب «یوم الارباع» خوانده می‌شد و از روزهای شوم و نحس بشمار می‌رفت و بر این باور بودند که روزهای نحس و شوم را باید با عیش و شادمانی گذراند تا شیاطین و اجنه فرصت رخنه در وجود آدمیان را نیابند. بدین ترتیب ایرانیان آخرین جشن آتش خود را به آخرین چهارشنبه سال انداختند و در آن به شادمانی و پایکوبی پرداختند تا هم جشن ملی خود را حفظ کنند و هم بهانه بدست دیگران ندهند و بدین ترتیب چشن سوری از حادثه روزگار مصون ماند و برای ایرانیان تا به امروز باقی ماند.[۱۰][۱۱]

چهارشنبه سوری در شهرهای گوناگون

شیراز

افروختن آتش در معابر و خانه‌ها، فالگوشی، اسپند دود کردن، نمک گرد سر گرداندن. در موقع اسفند دودکردن و نمک گردانیدن، وردهای مخصوصی وجود دارد که زنان می‌خوانند. در گذشته قلمرو چهارشنبه سوری در شیراز صحن بقعه شاه چراغ بوده‌است و در آنجا توپ کهنه‌ای است، که مانند توپ مروارید تهران زنان از آن حاجت می‌خواهند.[۱۲] زنان در گذشته در حمامی که آب آن از رودخانه سعدیه می‌آمد در این روز استحمام می کرده‌اند.(به جهت رفع بلاها و گشوده شدن بخت دختران)

شهرهای کردستان

در شهرهای کردنشین ایران، رسوم و مراسم آخرین چهارشنبه سال و نوروز بدین ترتیب است که ابتدا برفراز کوه ها؛ بالاترین نقطه کوه آتش روشن می‌کنند و همچنین در مکانی مناسب آتش بزرگی افروخته به دورآن به رقص محلی و پایکوبی می‌پردازند،(مانند نوعی سپاسگزاری و نیایش) کُردها از دیرباز آتش را گرامی و مقدس می‌پنداشتند و در ادبیات کُردی بسیار از آتش و مراسم نوروز کُردها یادشده است.[۱۳]

اصفهان

افروختن آتش در معابر، کوزه‌شکستن، فالگوشی، گره‌گشایی و غیره کاملاً متداول است و تمام آن آدابی که در تهران معمول است در اصفهان نیز رواج دارد. شکوه شب چهارشنبه‌سوری در اصفهان از تمام شهرهای ایران بیشتر است.[۱۴]

تبریز

آتش‌بازی و گره‌گشایی از قدیم معمول بوده‌است. آتش‌افروختن در این اواخر متداول شده‌است. در گذشته به جای آتش‌افروختن و پریدن از روی آن صبح روز چهارشنبه کودکان و جوانان از روی آب روان پریده و جمله «آتیل ماتیل چرشنبه بختیم آچیل چرشنبه» را می‌گفتند. آجیل و میوه خشک خوردن از ضروریات است و ترک نمی‌شود اگر دوست یا مهمان و تازه‌واردی داشته باشند باید حتماً شب چهارشنبه‌سوری خوانچه‌ای از آجیل خام و میوه خشک برای او بفرستند.

در تبریز آب‌پاشی از بام خانه‌ها بر سر عابرین نیز رایج است که از آداب دوران ساسانیان بوده و هنوز در میان ارمنیان و زردشتیان ایران معمول است که در یکی از جشن‌های خود بر یکدیگر آب می‌ریزند.[۱۵]

اهواز

در اهواز نیز مانند بیشتر نقاط ایران در آخرین سه‌شنبه شب سال برگزار می‌شود. این مراسم معمولا با حوادثی نظیر آتش‌سوزی و آسیب‌دیدگی‌های جسمی نیز همراه است.[۱۶] این مراسم بیش‌تر در زیتون کارمندی و کارگری، کیانپارس, شهرک نفت و طالقانی، شرکت‌کنندگان بیشتری دارد و بهمین خاطر معمولا در مسیرهای منتهی به این نواحی محدودیت‌های ترافیکی چند ساعته درنظر گرفته می‌شود.[۱۷] از دیگر آئین‌های چهارشنبه سوری که در اهواز اجرا می‌شود مراسم قاشق‌زنی می‌باشد که بیشتر کودکان به آن می‌پردازند.[۱۸] لرستان درلرستان این مراسم ماننددیگرمناطق ایران باروشن کردن اتش اغازشده وبعدازان ازباروت وانفجاراستفاده شده وروشن کردن اتش درارتفاعات وغلط دادن اتش ازارتفاعات به کمک وسیله های به پایین مرسوم است

برخی آیین‌های سوری

حاجت خواهی از توپ مروارید

توپ مروارید، یک توپ نظامی بزرگی واقع در میدان ارگ تهران قدیم، روبروی نقاره‌خانه قدیم. وجه تسمیه این توپ معلوم نیست اما برخی (کتیرائی، ۱۳۷۸) علت نامگذاری را چند رشته مروارید ذکر کرده‌اند که به دهانه توپ آویزان بوده‌است. نوشته حک شده روی توپ نام سازنده آنرا اسماعیل اصفهانی و سال ساخت آنرا ۱۲۳۳ (به امرفتحعلی شاه قاجار (حکومت: ۱۲۱۲-۱۲۵۰)) ذکر کرده‌است. این توپ هم اکنون در مدخل ساختمان شماره هفت وزارت امور خارجه قرار دارد.

این توپ در فرهنگ عامه حائز اهمیت بوده‌است به نحوی که در دوران قاجار خرافات بسیاری پیرامون آن شکل گرفت و مردم برای گرفتن حاجتهای خود به آن توسل می‌جستند. رواج خرافاتی از این قبیل، باعث شده بود عده‌ای از زنان و دختران، به نیت حاجت روایی و بخت گشایی به دورش جمع شوند و به آن دخیل ببندند، بخصوص در شبهای بیست وهفتم ماه رمضان و شبهای قدر. درشب چهارشنبه سوری نیز زنان و دختران پول و شیرینی و کله قند به نگهبانان توپ می‌دادند تا در اجرای مراسمشان آزاد باشند.[۱۹]صادق هدایت کتاب توپ مرواری را در انتقاد از خرافات رایج میان مردم در باره این توپ با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی آن دوره نوشت.

فال‌گوشی و گره‌گشایی

یکی از رسم‌های چهارشنبه‌سوری است که در آن دختران جوان نیت می‌کنند، پشت دیواری می‌ایستند و به سخن رهگذران گوش فرامی‌دهند و سپس با تفسیر این سخنان پاسخ نیت خود را می‌گیرند.[نیازمند منبع]

آجیل مشگل‌گشای، چهارشنبه سوری

در گذشته پس ار پایان آتش‌افروزی، اهل خانه و خویشاوندان گرد هم می‌آمدند و آخرین دانه‌های نباتی مانند: تخم هندوانه، تخم کدو، پسته، فندق، بادام، نخود، تخم خربزه، گندم و شاهدانه را که از ذخیره زمستان باقی مانده بود، روی آتش مقدس بو داده و با نمک تبرک می‌کردند و می‌خوردند. آنان بر این باور بودند که هر کس از این معجون بخورد، نسبت به افراد دیگر مهربان‌تر می‌گردد و کینه و رشک از وی دور می‌گردد. امروزه اصطلاح نمک‌گیرشدن و نان و نمک کسی را خوردن و در حق وی خیانت نورزیدن، از همین باور سرچشمه گرفته‌است.[نیازمند منبع]

قاشق‌زنی

نوشتار اصلی: قاشق‌زنی

در این رسم دختران و پسران جوان، چادری بر سر و روی خود می‌کشند تا شناخته نشوند و به در خانهٔ دوستان و همسایگان خود می‌روند. صاحبخانه از صدای قاشق‌هایی که به کاسه‌ها می‌خورد به در خانه آمده و به کاسه‌های آنان آجیل چهارشنبه‌سوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول می‌ریزد. دختران نیز امیدوارند زودتر به خانه بخت بروند.

وضعیت کنونی

نسل جدید ایران از آیین‌های این جشن شناخت چندانی ندارد.[۲۰]

برخی معتقدند در سال‌های اخیر چهارشنبه‌سوری با حرکت به سوی خشونت، تحریف و استحاله شده‌است و از اصالت خود فاصله گرفته‌است.[۲۰][۲۱] امروزه، استفاده از مواد محترقه و آتش‌زا که بعضاً دست‌ساز و خطرناک هستند بسیار رایج است و جایگزین آیین‌های کهن شده‌است.[۲۰][۲۱] در چند سال گذشته، این شب همواره دارای آمار آسیب‌دیدگی و گاهی دارای تلفات جانی بوده‌است.[۲۲] به عنوان مثال در سال ۱۳۸۹ طبق گفته رئیس اورژانس کشور، ۵ فوتی و ۱۵ معلولیلت در حوادث این مراسم رخ داد.[۲۳]

برگزاری چهارشنبه‌سوری با آلودگی صوتی، آسیب به تابلوها و دیوارهای شهر و ایجاد فضایی خشونت‌آمیز و تنش‌زا همراه است به طوری که برخی شهروندان از رفت‌وآمد در خیابان‌ها بیم دارند.[۲۰]

منتقدان چهارشنبه‌سوری

جشن آتش در واقع پیش درآمد جشن نوروز است که نوید دهنده رسیدن بهار و تازه شدن طبیعت است. کوروش نیکنام، موبد زرتشتی و پژوهشگر در این باره می‌گوید: «ما زرتشتیان در کوچه‌ها آتش روشن نمی‌کنیم و پریدن از روی آتش را زشت می‌دانیم».[۲۴]

  • سید علی خامنه‌ای رهبری ایران نیز بارها این مراسم را نکوهش کرده‌ست. او در سخنرانی نوروزی خود در حرم رضوی به سال ۱۳۷۸ ضمن تقدیر و ستایش مراسم عید نوروز، چهارشنبه‌سوری را نکوهش کرد. وی قرینه‌ای برای اثبات مدعای خود آورد و گفت که دستگاه‌های تبلیغاتی بیگانه [در آن سال] برای سال تحویل چیز زیادی نگفتند ولی برای چهارشنبه‌سوری همه صحبت کردند و این درست نقطهٔ مقابل اسلام است.[۲۵] وی همچنین در دیدار با جمعی از کارگردانان در سال ۱۳۸۵ از ایشان خواست که ارزش‌های ملی و دینی را تقویت کنند و افزود: «وقتی ارزش ملی می‌گوییم ذهن نباید فورا به سمت چهارشنبه‌سوری برود. ارزش ملی یعنی احساس استقلال یک ملت، استقلال فرهنگی»[۲۶] در اسفندماه سال ۱۳۸۸، ایشان در پاسخ به سوالی دربارهٔ مراسم چهارشنبه‌سوری، این مراسم را «مستلزم ضرر و فساد» دانست و خواستار اجتناب ازآن شد.[۲۷]




  • عبدالله جوادی آملی از دیگر مراجع تقلید شیعه نیز چهارشنبه سوری را «خلاف عقل و شرع و سنتی پوچ و سیئه» دانسته و افزودند که ترقه بازی، «اتلاف مال بوده و حرام» است.[۳۰]


  • احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران نیز گفته‌است که «چهارشنبه‌سوری در شأن ملت ایران نیست»[۳۱] و نیز «دشمنان می‌خواهند با پر اهمیت جلوه دادن نمادهای ملی نسبت به جلوه‌های دینی، دین را در جامعه کم‌رنگ کنند، آن‌ها با بزرگ کردن چهارشنبه‌سوری، نوروز و نظایر این‌ها می‌خواهند به این هدف نایل شوند».[۳۲]
فاطمه رستمی
۲۴ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

فال روزانه متولدین فروردین 

امروز جسورانه به سمت رویاهایتان بروید. حس شما در مورد واقعیت شاید دقیقاً مطابق با موقعیت فعلی نباشد، ولی نگران نباشید. خودتان را آماده کنید و سرعتتان را بیشتر کنید. مرزها را رد کنید. زیرا این تنها راه برای رشد است و باید از حالت نرمال خود فراتر بروید. امروز گفتگوهای زیادی بین شما دو نفر صورت می گیرد. شما چیزهای زیادی برای گفتن دارید. شما می خواهید رابطه رمانتیک شما به مسیر و جهت خاصی برود. برای آنکه این اتفاق بیفتد، باید روش مستقیم تری برای عملی شدن این خواسته بیابید. امروز شانس با شما یار نیست. پس ریسک های بزرگ و عمده نپذیرید.

فال روزانه متولدین اردیبهشت

امروز عصبانیت شما در واکنش به نظر خشن فردی بالا می رود. شما نمی خواهید عقب نشینی کنید. درونتان آتش بزرگی شعله ور است. از این نیرو عاقلانه استفاده کنید. حواستان به پشت سرتان باشد و انرژی خود را پاک نگه دارید. شما قدرت تأثیرگذاری بر افراد را دارید. امروز شما با منحصر بفرد بودن و در دست گرفتن کنترل صحبت ها می توانید شوک و درام زیادی ایجاد کنید. شما احتمالاً منظورتان این نبوده که آغازگر ماجرا باشید، ولی پیش می آید و نتایج آن شگفت آور است. رابطه شما معنای کاملاً جدیدی به خود می گیرد، زیرا فردی شدیداً تحت تأثیر مهارت های ارتباطی شما قرار می گیرد. امروز نگذارید کار با تفریح قاطی شود.

فال روزانه متولدین خرداد 


امروز سعی کنید در روتین روزانه گیر نکنید. دیگران نمی خواهد برای بیرون کشیدن شما از این روتین وقت بگذارند. شما باید آغاز کننده باشید. اگر می خواهید خوش بگذرد باید خودتان تفریح سازی کنید. بزرگترین بخش از این معادله، رفتار و نگرش شماست. دیگران می توانند جنبه حسود شما را حس کنند، پس فکر نکنید می توانید کسی را گول بزنید. بگذارید دیگران زندگی شان را بکنند. شما باید روی زندگی خود تمرکز کنید. امروز تب و تابی در فضا وجود دارد که به نوید عشق و رمانس مربوط می شود. رمانس را شاید نتوان در این مورد بکار برد، فریبندگی کلمه بهتری است. امروز گفتگوها پرانرژی هستند و بهانه ای ندارید که شب خوبی را نگذرانید. ولی باید واژگان خود را تازه کنید.

فال روزانه متولدین تیر


امروز شما کارهای بیشتری دارید که باید انجام دهید، پس به تلاشتان ادامه دهید. با موج حمایت غیرعادی که به سمتتان می آید نجنگید. انرژی پانسیل زیادی در اختیارتان است. تنها چیزی که شما را از مهار آن باز می دارد، ذهن خودتان است. این قدر از آن نترسید زیرا به شما کمک زیادی می کند. ذهنتان را باز کنید و بگذارید چیزهای جدیدی وارد زندگی تان شوند. توسعه و پیشرفتی غیرمنتظره در محل شما رخ می دهد یا شاید با دوستی ملاقات کنید و این توفانی از رمانس تولید کند که همه تلاش های شما را از بین ببرد. شما امروز وارد دنیایی با ابعاد جدید می شوید. این دنیای فرد دیگری است که دیدگاه و طرز فکری کاملاً متفاوت با شما دارد و به نظر می رسد که کاملاً شما را درک می کند.

فال روزانه متولدین مرداد


سعی کنید امروز به قایق خود زیاد فشار نیاورید. باور و دیدگاه خود را قبول داشته باشید و وقتی دیگران با شما موافق نیستند، عقب نشینی نکنید. شاید امروز مجبور شوید عصبانیت خود را سر کسی خالی کنید، ولی بدانید که بهتر است جلوی زبانتان را بگیرید. بگذارید رویاهایتان شما را از واقعیت فعلی دور کنند. دنیای تخیلی شما امروز بهترین متحدتان خواهد بود. ایده ها و توفان مغزی امروز فضایی بین شما و فرد دیگری ایجاد می کند که می توان نامش را انرژی بالا گذاشت. آنچه تحت انرژی امروز متوجه می شوید این است که فرد دیگری مثل شما هست که دنیایی درست به عجیبی دنیای شما دارد.

فال روزانه متولدین شهریور 

امروز روزی توفانی برای شماست. شما بالاخره حس می کنید که دوباره دارید به مسیر اصلی خود برمی گردید. هرگونه مانع و تأخیری که در چند روز گذشته داشتید، حذف خواهد شد. موتور شما با تمام قدرت کار می کند. شما می دانید چه می خواهید پس نگران نحوه رسیدن به آن نباشید. تمرکز خود را روی تعریف دقیق آن بگذارید. هیجان، پیش بینی ناپذیری، عدم قطعیت... اینها کلماتی هستند که در مورد امروز به ذهنتان می رسند. شما نمی دانید که رابطه شما به کدام سو می رود، ولی در مسیر رسیدن به آنجا، حوصله تان سر نمی رود. در میان دیوارهای محیط خانه و اداره، شما گفتگویی را آغاز می کنید که انگار تمامی ندارد و ممکن است مدتی ادامه داشته باشد.

فال روزانه متولدین مهر

امروز شما از روحیه خوبی لذت می برید، پس به سمت چیزی بروید که به آن ایمان دارید. امروز عنصری جادویی وجود دارد که نه تنها باید به آن ایمان داشته باشید، بلکه باید آن را ترغیب کنید. اگر به معجزه ایمان داشتید باشید اتفاق می افتد. امروز سراغ چیزهای جدید و غیرمتعارف بروید. زمان به سرعت می گذرد. شما معمای بزرگی در دست دارید. چیزهایی هست که باید به عشقتان بگویید. مدتی است که نگران این موضوع هستید و حس می کنید که حقیقت باید رو شود. بخاطر تغییر در شرایط، طرف مقابلتان بدون اینکه حرفی بزنید، قضیه را می فهمد. سرنوشت وارد بازی شده است! فرصتی که منتظرش بودید امروز به سمت شما می آید، پس چشم و گوشتان را باز کنید.

فال روزانه متولدین آبان

امروز روزی عالی برای شماست. شما باید زیاد ارتباط برقرار کنید. معماگونه حرف بزنید و جملات زیبا و عجیب و غریبی بکار ببرید. اکثر اطلاعات شما از طریقی غیرشفاهی منتقل می شود. بگذارید جنبه غیرمعمول شما خودش را نشان دهد و بدرخشد. غیرعادی ترین لباستان را بپوشید. خودتان را درگیر هنجارهای اجتماعی نکنید، زیرا این کاری است که همیشه همه انجام می دهند. در حال حاضر درهای فرصت به روی شما باز شده است و ممکن است تا زمانی باز بماند که بتوانید نگاهی به رابطه ای عالی بیندازید ولی آنقدر زود بسته می شود که شما متوجه نمی شوید. باید سریع عمل کنید، در غیر این صورت در چشم بر هم زدنی شکست می خورید.

فال روزانه متولدین آذر

امروز کمی هم خودخواه باشید. در مورد چیزی که می خواهید رک و راست حرفتان را بزنید. نیازی نیست که لقمه را دور سرتان بچرخانید فقط بدین دلیل که نمی خواهید به احساسات کسی آسیب بزنید. با گفتن صریح حرفتان، به فرد مقابل لطف می کنید. بازی های فکری را کنار بگذارید و صداقت داشته باشید، زیرا این بازی ها بعدها برایتان دردسر ساز می شوند. امروز باید بین شما و ضمیر درونی تان گفتگویی صورت گیرد تا بعداً بتوانید با عشقتان درست و مفید حرف بزنید. تأکید انرژی امروز بر این است که شما بعضی چیزها را برای خودتان حل و فصل کنید. باید بدانید که چقدر دست کم گرفتن خودتان می تواند اعتماد به نفستان را پایین بیاورد. اگر به خودتان شانسی بدهید، دیگران هم برای صمیمی شدن با شما پا پیش می گذارند.

فال روزانه متولدین دی

فانتزی ها و احساسات شما امروز به شدت به هم وابسته اند. بگذارید احساسات تان از حالت سوررئال بهره ببرند. بگذارید رویاهایتان در تصمیمات تان فیلتر شوند. شما انرژی موجود در فضا را حس می کنید، پس با آن جلو بروید. انرژی خلاقانه زیادی موجود است که بسیار نیرومند است. این انرژی تأثیر فعال کننده ای دارد که شما را از جایتان بلند می کند. امروز شما سه گزینه دارید، یا باید فرار کنید، خودتان را در زمین دفن کنید یا باید صمیمانه آنچه با سرعت به سمتتان می آید، در بر بگیرید. امروز شما از فرصت منحصر بفردی که در مورد فردی بسیار متفاوت با شما پیش می آید، لذت می برید. طرف مقابل شما بسیار تند صحبت می کند و در واقع برای شما مناسب است. شما دو نفر زوج مناسبی هستید.

فال روزانه متولدین بهمن

تا وقتیکه عادات بدی که تأثیری جدی بر رفاه و سلامت شما دارند را ترک نکنید، اتفاق خاصی نمی افتد. بدانید که اگر چیزهایی وجود داشته باشد که شما را کنترل کند، شما کنترل کاملی بر زندگی خود نخواهید داشت. سعی کنید با این واقعیت نجنگید. فقط بپذیرید که این چیزها در دنیای شما وجود دارند و درک کنید که بدون تسلیم شدن به قدرت آنها می توانید همزیستی داشته باشید. رمانس امروز زیادی سست می شود، ولی حرف های زیادی برای گفتن هست که همه مثبت و شیرین نخواهد بود. شما گفتگوی خود را از دیدگاهی آغاز می کنید که کاملاً در تضاد با دیدگاه دوستتان است. شاید اصلاً با او موافق نباشید و این جذابیت فوق العاده ای ایجاد می کند.

فال روزانه متولدین اسفند

بگذارید امروز کودک درونتان خودش را نشان دهد. به حالت اولیه و اصلی خود برگردید. بعضی از مهمترین درس های زندگی درس هایی هستند که وقتی بچه بودید یاد گرفتید. به آن حالت ذهنی برگردید و سادگی زندگی را آنطور که آن زمان تجربه کردید در بر بگیرید. زندگی فقط زمانی پیچیده است که شما آن را پیچیده کنید. یادتان باشد که مثل آن زمان بدون اعتنا و بی خیال زندگی کنید. امروز شما مثل همیشه و با سبک نرمال خود دیگران را نمی شناسید. ملاقات های شما بسیار سریع و غیرعادی می شوند. با مخالفت با یک فرد جدید یا عشقتان است که شما ناگهان جنبه تازه و منحصر بفردی از شخصیت او را می شناسید. امروز کلمات نیروی زیادی دارند که در رابطه شما غوغا می کنند.
فاطمه رستمی
۲۱ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

ازآنجا که اصل وجود هر انسانی از پدر و مادر است ، ‌می توان گفت درمیان پیوندهای خویشاوندی ، هیچ کس به اندازه پدر و مادر به انسان نزدیک نیست . همچنانکه هیچ کس به اندازه آنها ، با انسان مهربان نیست . پدر و مادر بعد از خداوند ، حق حیات بر گردن فرزند دارند . این دو موجود مهربان ، فرزند یا فرزندان خود را از دوران ضعف و ناتوانی آنها یعنی از دوران کودکی تا زمان توانمندی یاری می رسانند و همه امکانات خود را سخاوتمندانه نثار فرزندان می کنند . بنابراین نقش حیاتی و ارزشمند پدر و مادر در پرورش و رشد فرزند ، بر کسی پوشیده نیست و بر فرزندان لازم است که قدر زحمات پدر و مادر را بدانند .

جایگاه پدر و مادر در تمام ادیان آسمانی و حتی مکاتب غیرالهی ، مورد احترام و تکریم قرار گرفته است . پیامبر و اهل بیت آن حضرت و همچنین آیاتی از قرآن کریم ، به طور مکرر ، مقام و منزلت والدین را بیان کرده و به انسانها سفارش می کنند که از احترام به پدر و مادر و نیکی به آنها غفلت نورزند . در چند سوره از قرآن کریم ، نیکی به والدین ، بلافاصله پس از مبحث توحید آمده است . اهمیت این موضوع تا بدان پایه است که در روایات اهل بیت پیامبر (ص) توصیه شده که حتی اگر پدر و مادر کافر باشند ، رعایت احترامشان لازم است . در سوره انعام قسمتی از آیه 151 می خوانیم : " ... چیزی را شریک خدا قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید ... "

چین‌ های روی صورتت اثرات پیری نیست ، جای خالی‌ نوازش دست های من است . . .
مادرم !

 

دست . . .
همیشه به معنای آغوش نیست ، گاهی ؛ فقط امنیت است . . .
فقط !!
مثل « دست پدر »

 

میدونی بزرگترین درد دنیا چیه ؟
اونی که تا دیروز دردمون درد هات بوده
اگه تنها بمونه درد میکشه
اون یه نفر ” مادره ”
تو رو خدا مواظبش باشین . . 

 

مادر یعنی : معرفت ، گذشت ، محبت . . .
یعنی هر چه سخت باشد روزهایت ، من هستم خیالت تخت . . .

 

دلتنگ حضورت هستم ” پدر ” ، اى کاش تصویرت نفس میکشید . . .
” تقدیم به همه ى پدرهایى که در بین ما نیستندُ ما گرمیه دستاشونُ کم داریم ”

همین الان که این مطلب رو خوندی بدون دلیل این کارو انجام بده :
۱ – اگه مادرت پیشته بوسش کن
۲ – اگه پیشت نیست زنگ بزن حالشو بپرس و بوسش کن
۳ – اگه قهری آشتی کن
۴ – اگه از دستت ناراحته ، دلشو به دست بیار
۵ – اگه در قید حیات نیست عکسشو ببوس ، بغض نکن . . .

 

 

تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست . . .
اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند و با وجود همه مشکلات ، به تو لبخند زد تا تو دلگرم شوی . . .
که اگر بدانی چه کسی کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است ؛ ” پدرت “را می پرستیدی

 

مادر را خدا آفرید تا از خودگذشتگی را معنا کند .
به سلامتی همشون . . .

 

پیشتمی حاجی شهر ، پینه بسته
دستان پدرم نیز همینطور !
بزرگتر که شدم ، تازه فهمیدم ، پدرم با دستانش نماز می خواند !
به سلامتی همه پدرها . . .

 

کاشکی راه رفتن رو یاد نمی گرفتم تا واسه همیشه مجبور میشدم دستانت را در دست بگیرم . . .

 

یادم میاد بچه که بودم بعضی وقت ها با برادرم یواشکی بابامو نگاه می کردیم که ساعت ها با دست مشغول جمع کردن آشغال های ریزی بود که روی فرش ریخته شده بود .
من و برادرم حسابی به این کارش می خندیدیم چون می گفتیم ما که هم جارو داریم ، هم جارو برقی.
چند روز پیش که حسابی داشتم با خودم فکر میکردم که چه جوری مشکلاتم رو حل کنم یهو به خودم اومد دیدم که یک عالمه آشغال از روی فرش جلوی خودم جمع کردم . . .

 

بعضی وقتا دلم واسه مامانم می سوزه . . .
وقتی میام تو اتاقم و غرق دنیای مجازی میشم واون تنها نشسته تلویزیون می بینه . . .
چه نسل بی عاطفه ای شدیم ما :cry:

 

به سلامتی پدری که در کهنسالی با اینهمه درد و بیماری ، وقتی می بینه هیچکس دردشو باور نداره ، با خودش میگه ” حتمأ ” من خوبم ” و سعی میکنه با کمر خمیده و پای لنگش ادای آدمای سالمو در بیاره .
قدرشونو بدونیم تا وقتی هستند . زمان خیلی زود ” دیر ” میشه !!!

 

چقدر پیر شده ای مادر  :(
اما لبخندت مثل همیشه است ، بخند که خنده های تو قشنگ است . .

 

 

در خانه باز شد ، کودک شادمان به سمت در دوید ، مرد باز هم دست خالی به خانه آمده بود . کودک نگاهی به چشمان شرمسار پدر انداخت . سپس دستان پدر را گرفت تا دیگر خالی نباشد . . .
به سلامتی اون بابایی که نمیخواد شرمنده خونوادش بشه
به سلامتی اون بچه ای که نمیخواد شرمندگی پدرشو ببینه . . .

 

 

ادعای عشق می کنیم
و فراموش کرده ایم
رنگ چشمان مادرمان را !

 

داشتم با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفیه . . .
اتفاقا” دو حرف اولشم در اومده بود , یعنی ب و الف
یه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابا . . .
با اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه . . .
گفت ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم در میاد . . .
تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی . . .
اینجا نوشته چهار حرفی . . .
ولی تو که حرف نداری . . . !!!


( قند ) خون مادر بالاست ، دلش اما همیشه ( شور ) می زند برای ما .
اشکهای مادر ، مروارید شده است در صدف چشمانش

دکترها اسمش را گذاشتهاند آب مروارید !
حرفها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد !
دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش . . .




وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره

میفهمی پیر شده !
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه . . .
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش

دلت میخواد بمیری . . .





تو ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ”
تو ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ”
تو ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ”
تو ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”
تو ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ”
تو ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ”
تو ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ”
تو هفتاد سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن . . .
بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم . . .
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست  . . .




سلامتیه اون پسری که . . .
۱۰ سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .
۲۰ سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .
۳۰ سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه . . .
باباش گفت چرا گریه میکنی ؟
گفت : آخه اونوقتا دستت نمیلرزید . . .



آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن . . .
وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن . . .
وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن . . .
به سلامتی همه مادرای دنیا . . .




پدرم ، تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم میتوانند مرد باشند !.




سرم را نه ظلم می تواند خم کند ، نه مرگ ، نه ترس ، سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شو
د مادرم . . .






شرمنده می کند فرزند را ، دعای خیر مادر ، در کنج خانه ی سالمندان . .




خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می

گردد . . .



به سلامتیه مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن ، ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن !




همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم که با هر بار تراشیده شدن ، کوچک و کوچک تر میشود . . .
ولی پدر . . .
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند ، خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست . فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد . . .
بیایید قدردان باشیم . . .
به سلامتی پدر و مادرها




دست پر مهر مادر تنها دستی است که اگر کوتاه از دنیا هم باشد ، از تمام دستها بلند تر است . . .




پدر و پسر داشتن صحبت میکردن . . .
پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو ؟
پسر میگه : من !
پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو ؟؟ !
پسر میگه : بازم من شیرم !
پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو !؟
پسر میگه : بابا تو شیری !
پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا . . .
به سلامتی هرچی پدره . . .




مادر تنها کسی است که میتوان “ دوستت دارم ”حرفهایش را باور کرد ، حتی اگر نگوید . . .


.

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری
مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی
مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری !
مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد !
مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . .
.

۴ ساله که بودم
فکر می‌کردم پدرم هر کاری رو می‌تونه انجام بده.

۵ ساله که بودم
فکر می‌کردم مادرم خیلی چیزها رو می‌دونه.

۶ ساله که بودم
فکر می‌کردم پدرم از همه پدرها باهوشتره.

۸ ساله که شدم
گفتم مادرم همه چیز رو هم نمی‌دونه.

۱۴ ساله که شدم
با خودم گفتم اون موقع‌ها که پدرم بچه بود همه چیز با حالا کاملاً فرق داشت.

۱۵ ساله که شدم
گفتم خب طبیعیه، مادرم هیچی در این مورد نمی‌دونه…

۱۶ ساله که بودم
گفتم زیاد حرف‌های پدرمو تحویل نگیرم اون خیلی اُمله!!

۱۷ ساله که شدم
دیدم مادرم خیلی نصیحت می‌کنه گفتم باز اون گوش مفتی گیر اُورده!!

۱۸ ساله که شدم
وای خدای من باز گیر داده به رفتار و گفتار و لباس پوشیدنم همین‌طور بیخودی به آدم گیر می‌ده عجب روزگاریه.

۲۱ ساله که بودم
پناه بر خدا مامانم به طرز مأیوس کننده‌ای از رده خارجه…

۲۵ ساله که شدم
دیدم که باید ازش بپرسم، زیرا پدر چیزهای درباره این موضوع می‌دونه زیاد با این قضیه سروکار داشته.

۳۰ ساله بودم
به خودم گفتم بد نیست از مادر بپرسم نظرش درباره این موضوع چیه هرچی باشه چند تا پیراهن از ما بیشتر پاره کرده و خیلی تجربه داره.

۴۰ ساله که شدم
مونده بودم پدر و مادرم چطوری از پس این همه کار بر میومدن؟ چقدر عاقلن، چقدر تجربه دارن.

۴۵ ساله که شدم… حاضر بودم همه چیزم رو بدم که اونا برگردن تا من بتونم باهاشون درباره همه چیز حرف بزنم!
اما افسوس که قدرشونو ندونستم…… خیلی چیزها می‌شد ازشون یاد گرفت!

حالا که اون‌ها هستند… تو هم هستی… یه خورده قدرشون رو بدون…!

فاطمه رستمی
۲۱ خرداد ۹۳ ، ۰۳:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….وای خدای من ، خیلی ز ...

 

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.

 

ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….

 

وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش

 

باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن می‌سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک  بزن … نمک …

 

زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

 

شوهر به آرامی گفت : فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائی سر من میاری!

فاطمه رستمی
۱۹ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

روز جانباز

روز جانباز

سالروز خجسته میلاد حضرت ابوالفضل عباس (ع)، حماسه آفرین دشت کربلا بنام روز جانباز نامیده شده است. جانبازانی که حکایت شگفت آفرینی آنها در میدان های عرفان و حماسه تکان دهنده بوده است.

« جانبازان رهبران این نهضت اند » « امام خمینی (ره) »

پیامبر صلی الله علیه و آله: مَن جُرِحَ فی سَبیلِ اللَّهِ جاءَ یَومَ القِیامَهِٔ ریحُهُ کَرِیحِ المِسکِ... عَلَیهِ طابَعُ الشُّهَداءِ

هر کس در راه خداوند مجروح شود، در حالی وارد قیامت می شود که بویش چون بوی مشک است... و نشان شهیدان را دارد.

سالروز خجسته میلاد حضرت ابوالفضل عباس (ع)، حماسه آفرین دشت کربلا بنام روز جانباز نامیده شده است. جانبازانی که حکایت شگفت آفرینی آنها در میدان های عرفان و حماسه تکان دهنده بوده است. در نوشته های عارفان صاحبدل آمده است که: خداوند را دوستانی است که همواره در اجتماع و در بین مردم، بی هیچ لاف و گزافی به زندگی و عبادت مشغولند، بی آنکه نامشان برجسته تر از نام های دیگران، بر سر زبان ها باشد آنان ناشناخته برای اهل زمین، و نام آورند برای آسمان.

ملت ایران همیشه و در همه جا و در تاریخ بلندش قهرمانان نام آوری دارد که همواره به وجود آنان می بالد. اینان نام آوران عرصه خونین جنگ و حماسه و نبردند، یا صاحب نامان عرصه های ژرف و شگرف علم و عرفان و مذهب. به شهادت تاریخ هیچ قومی و ملتی به اندازه ملت رشید ایران، در دامن خودش، دلاوران حماسی، اسطوره ای و عرفانی پرورش نداده است. قهرمانان حماسه ساز ما در جبهه های جنگ تحمیلی روحشان آکنده از فضایل نورانی و انسانی بود و ملت های دیگر همواره این نام آوران دنیای حماسه اسطوره و عرفان ما را ستوده اند و همواره آرزوی داشتن چنین کسانی را در خیال خود پرورانده اند. مردانی که هشت سال در برابر یورش گسترده و همه جانبه دشمنان نور و روشنایی، ایستادگی کرده اند و مقاومتشان را نشان فرشتگان دادند، آنها فقط قهرمانان جسم نیستند، بلکه پهلوانان روح نیز می باشند. وقتی دشمن آتش در این سرزمین انداخت و شعله های سرکش و مغرور این آتش بخش وسیعی از خاک سبز ما را فرا گرفت، جمعی از فرزندان این دیار خود را به دل این آتش زدند، با آتش پنجه در پنجه افکندند و خود را سوختند تا سر زمین و آیینشان سبز بماند. آنها بدون اینکه هراسی به خود راه دهند سالها دل به خدا و تن به طوفان سپردند و سرانجام به رسم هدیه عضوی از بدن خود را که از خدای سبحان امانت گرفته بودند، تقدیم حضرت رب العالمین کردند.

جانبازان شیمیایی ما، گمنام ترین و سربلند ترین قهرمانان جبهه های دفاع مقدس هستند. آنها هر روز، زندگی در میان شعله های آتش را تجربه می کنند. داستان نشستن شیخ الانبیاء حضرت ابراهیم(ع) در دل آتش حکایت همین جانبازان ماست که از نسل معنوی همان پیامبر آتش نشینند. جانبازان دلاور ما در هر جبهه ای از جبهه های مقدس ردپایی از خود گذاشته اند که آثار آنها را در تمامی جبهه های غرب و جنوب می توان دید. آنها گاه در لابلای کوه های سر به فلک کشیده کردستان به جست وجو و دفاع مشغول می شدند و گاه در میان امواج خروشان کارون و اروند، در پی دیار دلدار، تن به طوفان دریا سپرده اند، که حکایت شان یک تاریخ حادثه را در برابر ما آشکار می کند.

اگر چه بسیاری از مجاهدان این دیار، پاداش شجاعتشان را از خدای سبحان گرفته اند و به مقام عظمای شهادت نایل آمدند، اما اگر به دقت به جاده زندگی نگاه کنیم، سوارانی را می بینیم که همچنان چالاک و چابک به سمت نور در حرکتند و بیرق فتح و پیروزی و نوید ظهور مولایمان را در دست پرقوتشان به اهتراز در آورده اند.

هنوز راه همان است و مرد بسیار است خبر دهید که اهل نبرد بسیار است

فرازهایی از سخنان ایت الله خامنه ای

...جانبازان ما هم عمدتاً از مجموعه ی فداکار تشکیل شده اند؛ یعنی کسانی که با روحیه از محیطهای شغلی و درسی و کاری و خانوادگی خودشان بیرون آمدند؛ در همان میدان خطر رفتند و تا مرز شهادت هم پیش رفتند؛ منتها شهادت نصیبشان نشد و به زندگی برگشتند؛ لیکن با نقص جسمانی، سلامت خودشان را فدای این راه کردند؛ بعد هم صبر کردند...

... وقتی جانباز صبر می کند، وقتی پای خدا حساب می کند، وقتی یک جوان نیرومندِ زیبای برخوردار از محسنات طبیعی، با از دست دادن پا، دست، کبد، سلامتی و محروم از بسیاری از خیراتی که انسان بر اثر سلامت جسمانی از آنها برخوردار می شود، در میان سایر مردم راه می رود، اما شاکر است، اما احساس سرافرازی و سربلندی می کند که در راه خدا کاری کرده؛ این قیمت و ارزشش از شهدای ما کمتر نیست؛ گاهی هم بیشتر است ...

...من به شما عرض کنم، برای یک ملت اگر عزت سیاسی و اجتماعی مطرح است، اگر رفاه مادی و رفاه در زندگی مطرح است، اگر رسیدن به آرزوها و آرمانهای بزرگِ معنوی و دنیایی و آخرتی هر دو مطرح است، اگر دنبال علم است، اگر دنبال قدرت جهانی و بین المللی است، هرچه که این ملت به دنبال آن است، این در صورتی تأمین می شود که این ملت بتواند یک عناصری را، یک چیزهایی را در خود به وجود بیاورد؛ اول ایمان است، ایمان به همان هدف؛ ایمان به همان راه...

...بی ایمانی و ولنگاری و باری به هر جهتی و دمدمی مزاج بودن، با آینده ی روشن و افتخارآمیز نمی سازد. شما اگر تاریخ را نگاه کنید، خواهید دید هر ملتی هم که به جایی رسیده است، اولین چیزی که داشته است، ایمان و اعتقاد بوده است. اگر سیر تاریخ را مطالعه کنید نه تاریخ هزار سال و پنج هزار سال قبل؛ نه، همین تاریخ معاصر؛ همین کشورهایی که امروز در دنیا هستند؛ اگر به تاریخ همین ها مراجعه کنید می بینید آنچه که دارند حالا هر چه هست امور مثبت و ایجابی که از آن برخوردار هستند، این در یک فصلی به آنها داده شده است که در آن فصل، این خصوصیات را داشته اند؛ اول ایمان. آن وقت آن جامعه یی که با فکر درست خود، با تشخیص درست خود، عزت و افتخار و سعادت زندگی را در راه خدا یافته است و می داند که اگر به دین خدا عمل کند، هم دنیا و هم آخرت ، هم مادیت و هم معنویت با هم نصیب او خواهد شد، اولین شرط این راه این است که به این فکر، به این مبنا، به این راه ایمان داشته باشد....


فاطمه رستمی
۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

امام حسین(ع)

                                                                                    

زندگانی امام حسین علیه السلام

امام حسین فرزند دومین امام علی و حضرت زهرا علیهم السلام است. آن حضرت در شهر مدینه به روز سوم شعبان (مصباح المتهجد/758) از سال سوم ( کافی 4638) یا پنجم شعبان از سال چهارم هجرت (ارشاد / 198) دیده به جهان گشود

کنیه ایشان ابوعبدالله و از جمله لقبهایشان رشید - طیب - وفی - زکی - مبارک - سبط و سید آمده است ( کشف الغمه 216/2 ) آن حضرت شش ماه و ده روز با برادر مهترش امام حسن علیه السلام فاصله سنی داشت و مراحل رشد و نمو خویش را مدت کمتر از هفت سال در مصاحبت با رسول الله صلی الله علیه و آله و سی سال در کنار امیرالمومنین و ده سال با امام حسن علیهما السلام گذراند. ( تاریخ اهل البیت /76) و به سال 49 یا 50 هجری پس از شهادت مظلومانه امام حسن علیه السلام امامت شیعیان را بر عهده گرفت .( کافی 461/1 و 462

امامت آن حضرت مقارن با حکمرانی معاویه بود و از آنجا که امام حسن علیه السلام با او صلح کرده بود ایشان نیز همان روش و سیره را ادامه داد . چه با مجاهدتهای امام حسن علیه السلام حق و باطل برای مسلمانان شناخته شده بود و اصل اسلام در خطر جدی قرار نداشت

خطر از آنجا آغاز شد که معاویه به سال 59 هجری تصمیم گرفت پسرش یزید را به عنوان خلیفه پس از خود تعیین کند و برای اطمینان از وقوع چنین امری بر آن شد که در زمان حیات خود از مردم برای او بیعت بگیرد

معاویه خود نخستین کسی شد که با پسرش یزید دست بیعت داد . ( مروج الذهب 36/3 و 37

ابن سعد در طبقات می نویسد : حسین بن علی بن ابیطالب از جمله اشخاصی بود که با یزید دست بیعت نداد

وی می افزاید : با مرگ معاویه در سال 60 هجری پسرش یزید بر مسند خلافت تکیه زد و مردم با وی بیعت کردند

آن گاه یزید با ارسال نامه ای به حاکم مدینه نوشت : مردم را فراخوان و از آنان بیعت گیر . و از بزرگان قریش آغاز کن و نخستین آنان حسین بن علی باشد ( تراثنا ش 164/10

چون حاکم مدینه از امام حسین علیه السلام بیعت خواست حضرتش در پاسخ گفت : ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم . و یزید فاسق میگسار و آدم کش است . و مثل من با مثل او بیعت نکنند

و در سخنی دیگر فرمود : و بر اسلام سلام باد آنگاه که این امت به حاکمی چون یزید مبتلا شود و غیره

مسعودی مینویسد : یزید مردی عیاش بود . پرندگان شکاری و سگ و میمون و یوز نگه میداشت و میگساری می کرد . . . و در ایام وی غنا در مکه و مدینه رواج یافت و لوازم لهو و لعب به کار رفت و مردم آشکارا میگساری می کردند

و درباره رفتار او با رعیت می گوید : فرعون در کار رعیت از او عادل تر و در کار خاصه و عامه مردم خویش منصف تر بود . ( مروج الذهب 77/3 و 78 

                                                                                              * * *

امام حسین علیه السلام چون اوضاع مدینه را واژگونه یافت درنگ در آن شهر مقدس را جایز ندانست و در روز یکشنبه دو روز مانده به آخر رجب از سال 60 هجری به اتفاق اهل بیت و یاران خود راهی مکه شد . ( ارشاد / 201

آن حضرت هدف از خروج خویش را در وصیتی به برادرش محمد بن حنفیه چنین بیان فرمود : حقیقت آنکه من از روی سرمستی و گردنکشی و فساد و ظلم خارج نشده ام و جز این نیست که خارج شدم برای اصلاح در امت جدم صلی الله علیه و آله . اراده دارم امربه معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیرت جدم و پدرم علی بن ابیطالب علیه السلام رفتار کنم و غیره

امام حسین علیه السلام به فاصله 5 روز در شب جمعه سوم ماه شعبان به مکه معظمه وارد گردید . ( ارشاد / 202

                                                 * * *

چون مردم کوفه در عراق از مرگ معاویه و امتناع امام حسین علیه السلام از بیعت یزید اطلاع یافتند نامه های فراوان در پشتیبانی از امام حسین علیه السلام امضاء کردند و حضرتش را به کوفه فراخواندند . ( ارشاد / 202

آنان نوشتند : ما در انتظار تو با کسی بیعت نکرده ایم و در راه تو آماده جانبازی هستیم و بخاطر تو در نماز جمعه و جماعت دیگران حاضر نمی شویم . ( مروج الذهب 64/3

امام حسین علیه السلام در پاسخ به درخواستهای مردم کوفه مسلم بن عقیل را در نیمه ماه مبارک رمضان به جانب کوفه روانه کرد . و به او گفت : نزد مردم کوفه برو . اگر آنچه نوشته اند حق باشد مرا خبر ده تا به تو ملحق شوم . ( مروج الذهب 64/3

مسلم به روز پنجم شوال وارد کوفه شد چون خبر ورودش انتشار یافت 12000 کسب و بقولی 18000 نفر با او بیعت کردند . وی این مطلب را به امام حسین علیه السلام گزارش داد و از آن حضرت خواست به کوفه بیاید . ( مروج الذهب 64/3

اخبار کوفه به یزید رسید . وی در اولین عکس العمل نعمان بن بشیر حاکم کوفه را عزل و بجای او عبید الله بن زیاد را نصب کرد ( مروج الذهب 66/3 ) و به او فرمان داد که مسلم بن عقیل را به قتل برساند . ( تاریخ طبری 258/4 ) و از طرفی مزدوران خود را بسیج کرد تا امام حسین علیه السلام را در شهر مکه غافلگیر کرده ازمیان بردارد

چون امام علیه السلام از توطئه سوء قصد به جان مبارکش آگاهی یافت از سر حفظ حرمت و قداست بیت الله الحرام مناسک حج را به اضطرار پایان برد و به روز هشتم ذی حجه از سال 60 هجری مکه را به قصد عراق وداع گفت . ( ارشاد / 218

ابن عباس بعد از واقعه کربلا در نامه اش به یزید می نویسد : هرگز فراموش نخواهم کرد که حسین بن علی را از حرم پیامبر خدا ( ص ) به حرم خدا طرد کردی و آن گاه مردانی را پنهانی بر سر او فرستادی تا غافلگیر او را بکشند . سپس او را از حرم خدا به کوفه راندی وترسان و نگران از مکه بیرون شد با اینکه در گذشته و حال عزیزترین مردم بطحا بود و اگر در مکه اقامت میگزید و خونریزی در آن را روا می شمرد از همه مردم مکه و مدینه در دو حرم بیشتر فرمان برده می شد. لیکن او خوش نداشت که حرمت خانه و حرمت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را حلال شمارد. و بزرگ شمرد آنچه را که تو بزرگ نشمردی از آنجا که در نهان مردانی در پی او به مکه فرستادی تا در حرم با او بجنگند. ( تاریخ یعقوبی 221/1 و 222

عبید الله با حیله و تزویر مسلم بن عقیل و پناه دهنده او هانی بن عروه را در کوفه به طرز دلخراشی به شهادت رساند . ( تاریخ طبری 300/4 ) و از آنجا که می دانست امام حسین علیه السلام رو به شهر کوفه می آید سپاهی به سرکردگی حر بن یزید ریاحی برای زیر نظر گرفتن سپاه آن حضرت به منطقه قادسیه گسیل کرد . حربن یزید در محلی به نام شراف با امام حسین علیه السلام روبرو شد و سخنانی بینشان رد و بدل گردید. آن حضرت نامه های اهل کوفه را که دو خرجین بود به حربن یزید عرضه کرد و دعوت آنان را خاطرنشان ساخت و راه خود را ادامه داد . . . تا آنکه به روز دوم محرم سال 61 هجری به ناحیه نینوا وارد شد

در این زمین بود که ابن زیاد در رسید و نامه ای به حربن یزید تسلیم کرد . متن نامه این بود : آن گاه که این نامه تو را رسد و فرستاده ما پیش تو آید بر حسین سخت گیر و او را در بیابانی فرود آر که نه دژ در آن باشد و نه آب

حربن یزید در اجرای دستور ابن زیاد کاروان امام حسین علیه السلام را در نقطه ای به نام کربلا متوقف کرد . فردای آن روز عمر بن سعد فرستاده عبید الله بن زیاد نیز با چهار هزار جنگجو وارد شد . ( تاریخ طبری 310/4

شایان گفتن است که حربن یزید پیش از شهادت امام حسین علیه السلام از کرده خود اظهار پشیمانی و توبه کرد و در جرگه یاران آن حضرت به درجه رفیع شهادت نائل آمد . ( تاریخ طبری 325/4

عمر بن سعد سه روز مانده به عاشورا پانصد سواره بر کرانه فرات مامور کرد تا کاروان حسینی به آب دسترسی نداشته باشد. ( تاریخ طبری 311/4 و 312 ) و روز نهم محرم تاسوعا امام حسین علیه السلام و اصحابش به طور کامل در حلقه محاصره دشمن واقع شدند و دشمن یقین کرد که دیگر برای آن حضرت یاوری نخواهد آمد . ( کافی 147/4

عصر تاسوعا دستور حمله و آغاز جنگ از جانب دشمن صادر گردید

امام حسین علیه السلام چون تحرکات دشمن را بدید برادرش عباس بن علی علیهما السلام را فرمود : سوارشو - جانم به فدایت ای برادر - تا آنان را دیدار کنی و بگویی : شما را چیست و چه در سر دارید ؟! و غیره

حضرت عباس علیه السلام با آنان به مذاکره پرداخت و آنان پذیرفتند که حمله را تا فردا به تعویض اندازند . ( تاریخ طبری 314/4

                                                      * * *

و سر انجام آن فردا ( عاشورا ) فرارسید

عمربن سعد با سی هزار جنگجو حمله را آغاز کرد . ( امالی الصدوق / 101 و 374 ) و سپاه امام حسین که 32 سواره و 40 پیاده بودند ( کامل ابن اثیر 560/2 ) مردانه در برابر حملات ایستادند و شجاعانه جنگیدند و کشتند و کشته شدند . هر کس از یاران آن حضرت شهادت می یافت جای خالیش پیدا بود ولی سربازی که از سپاه یزید بر خاک می افتاد سربازی دیگر جایش را می گرفت

جنگ همچنان به راه خود ادامه می داد تا بدانجا که اصحاب امام حسین علیه السلام همگی کشته شدند . در این هنگام نوبت به خاندان حضرتش رسید . اولین کس از آنان که پای در میدان گذارد پسر مهترش علی اکبر بود. ( تاریخ طبری 341/4 ) و به دنبال او دیگر کسان امام حسین علیه السلام از جمله فرزندان امام علی و امام حسن علیهما السلام و جعفر طیار و عقیل به میدان رفتند و پس از رزمی دلاورانه شهد شهادت به کام ریختند . و عباس بن علی علیهما السلام هم که به قصد آب آوردن نبرد خویش را آغاز کرده بود مورد هجوم دشمن واقع شد و هستی خویش را فدای حسین علیه السلام ساخت

حساسترین لحظه عاشورا آن هنگام بود که عزیز زهرا و جگر گوشه مصطفی بی یار و یاور باقی ماند و دشمن از هر سو به حضرتش حمله آورد و غیره

حجاج بن عبدالله که خود در صحنه حاضر بود می گوید : به خدا هرگز شکسته ای را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشته شده باشند و چون او ثابت قدم و آرام خاطر باشد . . . خدا پیش از او و پس از او کسی را همانندش ندیدم . وقتی حمله می برد پیادگان از راست و چپ او همچون بزغالگان از حمله گرگ فراری می شدند

همو اضافه می کند : به خدا در این حال بود که زینب دختر فاطمه به طرف آن حضرت آمد . . . در این وقت عمر بن سعد نزدیک حسین رسید . زینب به او گفت : آیا ابو عبدالله کشته می شود و تو نگاه می کنی !؟

گوید : گویی اشکهای عمر را می بینم که بر دو گونه و ریشش روان بود . وروی از زینب بگردانید . . . ( تاریخ طبری 245/4

برای امام حسین علیه السلام شش ( ارشاد / 253 ) یا نه ( تاریخ اهل البیت / 102 ) یا ده ( کشف الغمه 250/2 ) فرزند از مادران مختلف شمرده اند که از آن فرزندان علی اکبر و عبدالله شیر خوار ( علی اصغر ) در کنار پدر به شهادت رسیدند و امام سجاد علیه السلام پیشوای چهارم شیعیان گردید


امام حسین(ع) سر سلسله شیدائیان عشق است و شیدائی را به هر کسی نمی بخشند، شیدائی حق پاداش از خود گذشتگی است...

شهدا کلیدداران کعبه شیدائی هستند و کعبه شیدائی کربلاست...

ما سرگردان های مدار نفس را چه می رسد که از ستارگان کهکشان حسین بن علی(ع) سخن بگوییم؟ ما را چه رسد که از ساکنان حریم قدس و شاهدان محفل انس سخن بگوییم.

پاسدار در لغت بمعنی نگهبان و مراقب است و پاسدار و پاسداران، آن کسانى هستند که در حساسترین لحظات تاریخ از میان خلق برمی خیزند و همچون دژی مستحکم مردانه و شجاعانه در جهت رسیدن به حق و حقیقت و حفظ آن گام برمی دارند. در تاریخ تمدن بشری کم بوده اند آدمیانی که برای بر افراشته داشتن چراغ حق و ترویج اخلاق کریمه، تمامی هستی و آمال خود را بر سر هدف خویش بگذارند. کمربستن برای احیای حقیقت خواهی، همتی جانانه می طلبد که تنها از مردانی چون حسین(ع) برمی آید که آزادگی و شور حقیقت جوئی اش چنان حماسه ای آفرید که تا زمان، زمان است نامش جاودان و موجب احترام انسانهای حق طلب است و خواهد بود.

امام حسین(ع) هنگامی که تحریف گران حقیقت و تقدیس کنندگان خشونت، از سنت وسیره پیامبر اکرم(ص) و آنچه خداوند در شریعت اسلامی و از زبان قرآن بنا نهاده بود تصویری مغایر با واقعیت ارائه کردند، برخود تکلیف دید تا برای احیای آن سنت از کف رفته و نهادینه کردنش در میان امت اسلام، قیام تاریخی و حماسی اش را آغاز کند و بدین ترتیب از دین پیامبر خود پاسداری نماید. که این در حقیقت تجلی شجاعت پدرش، علی(ع) بود در پاسداری ازرسول خدا در کنار ستون حرس که بدین زیبایی دراعتلای پرچم دین خدا پدیدار گشت. بی شک حسین (ع) تبدیل به الگوی کامل و جاودانه پاسداری از ارزش ها برای رادمردان تاریخ گشت.

می توان نمونه هایی از رادمردی پاسداران را در تاریخ انقلاب اسلامی ایران یافت. پاسدارانی که در دفاع از کیان و کشور خود به فداکاری پرداختند. افرادی که با روحیه شهادت طلبی، انسجام درونی و خلاقیت نظامی در صحنه های مختلف به نبرد پرداختند.

 چنانچه رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در رابطه با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می فرمایند :

... من اصرار دارم که شما عزیزان پاسدار در هر جا هستید، روح و حقیقت پاسدارى و سپاه پاسداران را مورد توجه قرار بدهید. در ایجاد سپاه پاسداران ، فقط این نبود که نظام مى خواهد از نو یک نیروى مسلح درست کند - مسئله تنها به این جا ختم نمى شد - مسئله از این هم بالاتر بود؛ مسئله این بود که در یک تشکیلات نظامى که به وسیله ى انقلاب به وجود مى آمد، فکر و عقیده و ایمان - یعنى عامل معنوى قدرت - در تمام اجزا رعایت و لحاظ بشود؛ و تا آن جا که ممکن بود، این کار شد...

...اساس قضیه این بود؛ سپاه پاسداران بعد از آن که به وجود آمد، کسانى که آن را نمى خواستند، بارها آن را تا مرز انحلال بردند و به انزوا انداختند؛ نسبت به آن بى اعتنایى کردند و به آن امکانات ندادند؛ بارها از آن بدگویى کردند؛ اما سپاه ماند و مى ماند. این گونه پایه ى مستحکمى مى ماند؛ چرا؟ چون عامل معنوى قدرت در درون این سازمان به طور وافر وجود داشته است و امروز هم وجود دارد. آن عامل معنوى قدرت چیست ؟ اعتقاد، ایمان ، اخلاص ، مجاهدت براى اداى تکلیف ، مجاهدت براى خدا، مجاهدت منهاى درآمد مادىِ آن مجاهدت و تلاش ؛ اینها مهم است ؛ اینهاست که یک مجموعه و یک نظام را حفظ مى کند؛ در اصل انقلاب هم همین معنا بود و امروز هم هست . نباید به بعضى از ظواهرى که مخالفان اصل نظام سعى مى کنند آنها را درشت و پر رنگ و رنگ آمیزى کنند و نسبت به آنها مبالغه نمایند، فریب خورد؛ حقیقت قضیه وجود ایمان است....

... مجموعه ى شما، از جمله ى این مجموعه هاى مؤ من است . سپاه پاسداران را با همان عناصر ارزشمندى که با آن به وجود آمد و با آن توانست در مقابل دشمنان قدرت نمایى کند و از امنیت مرزها و از استقلال ملى دفاع کند؛ با همان خصوصیات و با همان پایه هاى مستحکم ، شما باید آن را حفظ کنید و قدر بدانید و ارج بنهید... امروز دشمن به مراکز اصلى اقتدار این ملت ، بیشتر از همه دشمنى مى کند و متوجه به آنهاست ؛ یکى از آنها سپاه است . یکى از آن مراکزى که دشمن با آن بشدت دشمن است ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى است . سعى مى کنند آنچه که بتوانند، از این قدرت معنوى کم کنند؛ که این یک کار بلندمدت استکبار است...

                                                                 

                                            اولین پیام حضرت امام خمینى( ره ) به مناسبت روز پاسدار

حضرت امام خمینى ره در سوم شعبان سال 1399 برابر با هفتم تیر ماه 1358 پیامى به مناسبت ولادت امام حسین (ع ) فرستادند و در این پیام سوم شعبان را روز پاسدار نامیدند.


                                                بسم الله الرحمن الرحیم

روز مبارک سوم شعبان المعظم را که روز طلیعه پاسدار و پاسدارى از مکتب مترقى اسلام است به عموم هم میهنان و بخصوص پاسداران انقلاب اسلامى تبریک عرض و بحق باید این روز معظم را روز پاسدار بنامیم روز ولادت با سعادت بزرگ پاسدار قرآن کریم و اسلام عزیز است، پاسدارى که هرچه داشت، در راه هدف اهدا کرد و اسلام عزیز را از پرتگاه انحراف رژیم طاغوت بنى امیه نجات داد... اگر فداکارى پاسداران عظیم الشان اسلام و شهادت جوانمردانه پاسداران و اصحاب فداکار او نبود، اسلام در خفقان رژیم بنى امیه و رژیم ظالمانه آن وارونه معرفى مى شد و زحمات نبى اکرم (ص) و اصحاب فداکارش به هدر مى رفت...همه پاسدار اسلام و حکومت حق باشید. در اینجا پاسداری این است که این حکومت، حکومت عدل باشد و پاسداری از عدالت باشد.پاسداری از عدالت این است که پاسدار خودش موصوف به عدالت باشد تا بتواند پاسداری از عدالت کند...
فاطمه رستمی
۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

عباس،فرزند علی و امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده
و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند.

 

امام علی ( ع ) ده سال پس از وفات حضرت فاطمه ،با امّ البنین ازدواج کرد. خواستگاری این
ازدواج را برادرش عقیل انجام داد .

 

می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه علی (ع) امام حسن و حسین بیمار بودند و او از آنان
پرستاری کرد تا خوب شدند.امّ البنین اجازه نمی داد که اورا فاطمه صدا کنندزیرا می ترسید یاد

 

غم های فاطمه برای علی و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود .ثمره ازدواج علی(ع) با فاطمه بنت حزام،چهار پسر به نام های عباس،عون ، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آن ها عبّاس بود.فاطمه را به علت داشتن این چهارپسر،امّ البنین(مادر پسران) نامیده اند.امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین وفادار بودکه پس از شهادت آن حضرت ، شوهر
دیگری اختیارنکردبا آن که بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود .

 

وقتی عباس به دنیا آمد،امام علی(ع) در گوش او اذان و اقامه خواند،نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد . امام گاه گاهی قنداق عباس را در آغوش می گرفت، بازوانش را می بوسید و گریه می کرد .روزی امّ البنین علّت این گریه را پرسید ؛ امام در جواب فرمود : این دست ها در راه کمک به حسین قطع خواهند شد .

 

عباس در خانه علی و در دامان مادری با ایمان و وفادار و در کنار حسن و حسین (ع) رشد کرد
واز این خاندان پاک درس های بزرگ انسانیت، شهادت و صداقت آموخت .

 

روزی حضرت علی (ع) ، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت : بگو یک . عباس گفت : یک . امام فرمود : بگو دو . عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شدجواب داد : شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام ، دو بگویم .

 

عباس نه تنها در قامت رشید بود،بلکه در خِرَد برتر و در جلوه های انسانی هم رشید بود.او به یقین می دانست که برای چه روز عظیمی ذخیره شده و می دانست که برای عاشورا به دنیا آمده است .

 

عباس در سنین دوازده تا چهارده سالگی،زمانی که علی ( ع ) با دشمنان درگیر بود،در برخی از جنگ ها شرکت داشته و با آن که زیاداجازه جهاد به اوداده نمی شد،ولی درهمان نوجوانی حریف قهرمانان نامی عرب بوده است:

 

در یکی از روزهای جنگ صفّین،نوجوانی نقابدار از سپاه علی (ع) به میدان آمد.ترس و دلهره  سپاه معاویه رادربرگرفت.هر کس ازدیگری می پرسید این نوجوان کیست که این طورشجاعانه  پابه میدان جنگ نهاده است ؟ از سپاه معاویه کسی جرأت نکرد پا به میدان بگذارد.معاویه به سردار نامی خود،ابن شعثاء،دستور داد تا به جنگ این نوجوان برود؛ ابن شعثاء در جواب گفت: مرا حریف ده هزار نفردرجنگ می دانند،چگونه مرا به جنگ با کودکی می فرستی؟بهتر است

 

یکی ازپسرانم رابرای کشتن او بفرستیم.معاویه قبول کردو ابن شعثاء فرزند بزرگ خود را برای جنگ بااین نوجوان به میدان فرستاد.امّا او دریک چشم به هم زدن به دست این نوجوان کشته شد.ابن شعثاء فرزنددوم خودرا فرستاد،او نیز کشته شدو به این ترتیب هرهفت پسراو کشته   شدندوخود اوبا عصبانیّت پا به میدان گذاشت وبه آن نوجوان دلاور گفت:تو پسران مرا کشتی ،

 

به خدا قسم پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند.ولی خوداونیزدرمدّت کوتاهی به پسرانش پیوست.همه با تعجّب به این نوجوان شجاع نگاه می کردند. امام(ع) اورا پیش خودخواندونقاب او را برداشت وپیشانی اورا بوسید.همه با تعجّب دیدند که او عباس پسر امیرالمؤمنین است.


همچنین درجنگ صفین،زمانی که سپاه معاویه راه آب رابه روی امیرالمؤمنین و سپاهش بسته بودند؛امام (ع) جمعی رابه فرماندهی امام حسین (ع) جهت باز کردن راه فرستادکه عباس هم در آن جمع حاضر بوده و در رکاب برادرش جنگیده است .

 

عباس چهارده ساله بودکه پدرش درواقعه محراب خونین کوفه دررمضان سال چهلم هجری به  شهادت رسید.او با چشمانی اشکبار و خاطری اندوهگین،شاهد دفن شبانه و پنهانی پدرش بوده است.او هرگز توصیه ای راکه پدرش در شب 21 ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس کرد ، از یاد نبرد . آری امام از او خواست که در عاشورا و در کربلا برادرش حسین را تنها نگذارد.

 


پس از شهادت امام علی (ع) عباس سال های تلخ امامت برادرش حسن (ع) را هم تجربه کرد.

 

سالهایی که حیله گری های معاویه و ستم های امویان اوج گرفته بود و بسیاری از یاران وفادار امام علی و امام حسن (ع)،از جمله حجر بن عدی و عمرو بن حمق به شهادت رسیدند.دورانی که وعّاظ در منبر ها معاویه را مدح و به علی (ع) ناسزا می گفتند .

 

وقتی امام حسن(ع) مسموم و شهید شد . عباس24 سال داشت.شهادت امام حسن بار دیگر بنی هاشم راسوگوار کرد عباس نیز به همراه خاندان پیامبر در غم واندوه ازدست دادن برادرش

 

متأثّر و اندوهگین شد . عباس چند سال بعد از شهادت پدرش ، در سن هیجده سالگی با لُبابه دختر عبداللّه بن عبّاس ازدواج کرد . عبداللّه راوی حدیث و از شاگردان لایق و برجسته علی (ع) بود و لبابه در محیطی عرفانی و مذهبی تولدو رشد یافته بود.حاصل ازدواج عباس بالبابه دو فرزند به نامهای عبیداللّه و فضل بود.میگویند بعد از تولد فضل به عباس لقب ابوالفضل (پدر فضل ) دادند. امّا برخی دیگر عقیده دارند عباس به خاطر فضل بی پایانش به این لقب خوانده می شود .

 

عباس درهمه دوران زندگی اش،همراه برادرش امام حسین(ع) بود.او جوانی خودرا صرف خدمت به امام حسین (ع) کرد.او درمیان جوانان بنی هاشم شکوه و احترام خاصّی داشت و آنان مانند پروانه هایی برگرد شمع عباس حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند.آنان حدودسی نفر بودند و در رکاب امام حسن و حسین (ع) همواره آماده شهادت و حماسه بودند .

 

پس از مرگ معاویه،هنگامی که حاکم مدینه امام حسین رابه دارالإماره دعوت کردتاپیام یزید را به او تسلیم نماید،عباس به همراه این سی نفردر بیرون ازدارالإماره حاضر بودندو ترس ازحضور آنان باعث شد که در آن روز هیچ خطری امام را تهدید نکند.

 

عباس سرپرستی قافله امام حسین را در کوچ به کربلا بر عهده داشت .او در کربلا حماسه ای آفرید که تاریخ نظیر آن را در برگ های خود ندارد . او با پس زدن امان نامه امویان بزرگترین درس وفاداری به معشوق را در جامعه انسانی به یادگار گذاشت .

 

در روز عاشورا و در صحرای سوزان کربلا ، عباس با دیدن لبهای خشکیده و چشمان اشکبار  فرزندان امام (ع) ، بی اختیار مشک آب را بر دوش گرفت و رفت تا بزرگترین امتحان زندگی اش را پس دهد . اورفت و با شجاعت صف دشمن را شکست،خود را به آب فرات رساند، مشک را پر کرد و با لبهایی تشنه به آب ضلال فرات نظاره کرد،جرأت نکرد جرعه ای بنوشد.چون حسین و فرزندانش تشنه بودند و شایسته نبود او قبل از آن ها خود را سیراب کند .

 

دشمن خوب می دانست که تا بازوان عباس بر تن اوست،توان برابری با او را ندارند.به همین علّت بازوان عباس هدف قرار گرفت.عباس برای حفظ آب دو دست خود را از دست دادوبا ضربه های دشمنان از اسب به پایین افتاد .امام حسین(ع)خود را به بالین عباس رساندواو در آغوش برادر به دیدار محبوب شتافت و امام را با کوله باری ازغم و اندوه درکربلا تنها گذاشت.عباس در موقع شهادت 35 سال داشت .

 

امام سجّاد (ع) درباره عمویش عبّاس چنین می فرماید:خداوند،عمویم عباس را رحمت کند که درراه برادرش ایثارو فداکاری کرد و ازجان خود گذشت.چنان فداکاری کردکه دو دستش قطع شد.

 

خداوند نیز به او همانندجعفر بن ابی طالب،درمقابل آن دو دست قطع شده،دو بال عطا کردکه با آن ها در بهشت با فرشتگان پرواز کند.عباس نزد خدا، مقام و منزلتی داردبس بزرگ،که همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه می خورند و رشک می برند .

فاطمه رستمی
۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر